ملينا ملينا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

من و نی نیییییم

شش ماهگی

1392/4/31 19:21
نویسنده : سارا
450 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ملینا خانم مامان قربونت بره که شدی تموم زندگیه مامان و بابا

عزیزم یه سری از اتفاقاتی که توی این ماه اتفاق افتادرئ برات مینویسم عزیزم ما ١٣/٤/٩٢ ساعت ١٠ از شمال برگشتیم دقیقا روزی که شما شش ماهت کامل شد و باید میرفتیم واکسن ٦ ماهگیتو میزدیم ولی من به بابا گفتم دلم نمیاد آخه دخترم خستس بزار شنبه بریم که شنبه هم بابا نبود و یکشنبه ١٦/٤/٩٢ رفتیم واکسنتو زدیم الهی مامان بمیره برات که درد کشیدی ازت معذرت میخوام ککه نمیتونم باهات بیام تو اتاق و تو با بابا میری آخه من طاقت دیدن گریه هاتو درد کشیدنتو ندارم ولی خیلی دختر خوبی هستی زودی گریت قطع میشه بعد رفتیم برای قد و وزن که قد شما : ٧٠ وزن: ٧.٥ دور سر ٤٣.٥ بود و خدارو شکر همه چی خوببببببببببب بود

بعد رفتیم خونه تا ساعت ١٢ خوب بودی ولی بعدش درد پات شروع شد مامان جون و آروم و قرار نداشتی و من دوباره مجبور شدم شمارو قنداق کنمممممممممممممممممم بعد یه ساعت خوابیدی و بیدار شدی خوب شده بودییییییییییییییییی خداروشکر و تب هم خیلی کم داشتی خداروشکر خیلی دوست دارم عزیزم

٢٠/٤/٩٢ دندون های بالات بعد از اون همه درد بالاخره بیرون اومدن مامان قربونت بره که به جای اینکه دندونای جلوت در بیاد بغلیاش در اومده به خاطر همین دردت خیلی زیاد بود و دکترت هم گفته بود هیچی نباید بهت بدم خداروشکر تحمل کردی ولی بازم درد داری هر چی دستت میادددددددددددددددد گاز میگیری

وای دخترم خیلی جیگری که ممه مامانتو گاز نمیگیری و وقتی خیلی درد داته باشی اول بهم نگاه میکنی بعد یه گاز کوچولو میگیری بعد میخندییییییییییییییییییییییی خیلی شیرینی عزیزم همه عاشقتن بوس بوس

٢٣/٤/٩٢ با خودت یه چیزایو تکرار میکردی ب ا ب بببببببببببببببببببببببب بعد دو روز بعد شروع کردی به گفتن با بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا وای که چقدر قشنگ میگی دل باباتو بردی میخواد برات جایزه بخره عزیزم دو تا النگو آخه النگوهاتو گم کردم برات مامان جون

٢٩/٤/٩٢ صبح که از خواب بیدار شدی دیدم داریییییییییی سینه خیز میری وایییییییییی الهی قربونت برم که خیلی قشنگ میری مامانی که برات می میرههههههههههههه هی یه چیزی میزاره جلوت که بری برش  داری خلاصه خیلی جیگرییییییییییییییی دوست دارم مامانی همین روزاست که قشنگ بشینی وای اگه بشینی خیلی خوب میشه باباتم دیگه بهونه نمیاره برای آتلیه رفتن  دخترم چندتا عکس برات میزارم

دخترم اینجا ١٣/٣/٩٢  و شما ٥ ماهگیتون تموم شده و با بابا و مامانی رفتیم پارک

بقیه عکس ها

عکسهای شمال

روزی که رفتیم واکسن بزنیم

لباسی که خاله فریبا برات خریده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

نرگسی
1 مرداد 92 15:14
سلاممممممممممممممم ..
به به از این ورا ..
ماشالله چقد ناز شده ملینا جون ..


سلام عزیزم دلم خیل یبرات تنگ شدههههههههههههه مرسی فدات شم چشمات قشنگ میبینه جیگر بوس بوسسسسسس

طیبه
3 مرداد 92 10:08
ای جانم ملینای خوشگل خالهههههههههههههه فدات بشم من چه خانم شدی


سلام عزیزمممممممممممممممممممم خوبی ؟ خدا نکنه جیگررر ایشاله همیشه سایت بالاسر آیدا جون باشه
نیلی
13 مرداد 92 17:45
سلام سارا جون
چقدر زود می گذره.انگار همین دیروز بود زایمانر کرده بودی.کاش عکس ملینا جون رو میذاشتی.خدا حفظش کن عزیزم


سلام دوست عزیزم آره خیلی زود میگذره ایشاله برای شما هم به خوبی بگذره و دخترت بیاد بغلت
عکسشو تو ادامه مطلب گذاشتم
شيما
17 مرداد 92 13:22
اي جان به اين ملينا خانوم...ماشاله بزرگ شده و خوشگل...ايشاله هميشه سالم و سرحال و خندون باشه...بوسسسسسسس



سلام شیما جون مرسی عزیزم چشمات قشنگ میبینه جیگر حلما جونو ببوس