دکتر
سلام عزیز دل مامان خوبی عزیزم؟ بالاخره بعد از کلی انتظار ٩ خرداد رسید و من باید میرفتم دکتر به این امید که حتما صدای قلبتو میشنومممممممممممم!!!!!!!!!!!!!!!!!! سه شنبه ٩/٣/٩١ وقت دکترداشتم برای ساعت ٤ که ساعت ٣ حاضر شدم برم که خاله مهسا گفت منم باهات میام من کلی نههههههههههههه اوردم ولی قبول نکرد تنهایی برم آخه بابا جون رفته بود سرکار و من خونه مامانی بودم خلاصه ساعت ٣:٣٠ با خاله جون رفتیم دکتر واییییییییییییییییی نمیدونی چقدر شلوغ بود عزیزم ولی چاره چی بود باید تحمل میکردم ساعت ٦:٣٠ بالاخره نوبت من شد سرم حسابی درد گرفته بود هیچی هم با خودم نبرده بودم بخورم وقتی هم که رفتم داخل اتاق دکتر اصلا دیگهحال نداشتم ازش چیزی بپرسم خلاص...