ملينا ملينا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

من و نی نیییییم

منو ببخش

1391/6/21 13:21
نویسنده : سارا
239 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم قربونت برم فدات شممممممممممممممممممممم الهی من بمیرم برات منو ببخشششش

منو ببخش به خاطر این بدی که در حقت کردمممممم منو ببخش به خاطر اینکه ٥ ماه دلتو شکومدم منو ببخش که توی این ٢١ هفته مامان خوبی برات نبودم حتما دیگه دوستم نداری دیگه ........ عزیزم به خدا تقصیر من نبود تقصیر اون آقای دکتر بود که تو هفته ١٢ با سونو اشتباهش منو از تو که عزیز دلم بودی دور کرد فدات شممممممممممممم منو ببخش چیگر مامان

دوشنبه ٢٠/٦/٩١ ساعت ١١ با بابا رسیدیم آزمایشگاه و جواب آزمایشو گرفتم و دیدم توش جنسیتو زده xx

باورم نميشد يك لحظه احساس كردم من اشتباه كردم xxيعني پسر ديگه ولي بابا هم گفت دختره ديگههههههههه گفتيم بزار بريم از دكتر بپرسيم كه ساعت 12:20بالاخره نوبتمون شد رفتيم داخل و قبلش هم خانم منشي بهم گفته بود سونو سلامت دادي گفتم هفته 12 دادم ديگه ندادم گفت چراااااااااااا؟ چرا دكترت برات ننوشته گفتم نميدونم والا گفت عجب دكتر توپي داشتي اسمش چي بود منم گفتم شريفي بود و ... بعد گفت ماهم اصلا وقت نداريم بايد معرفيت كنم يه جاي ديگه واييييييييييييييي چون داره دير ميشه ديگه رفتي تو هفته 21 واييييييييييييييييييي دوباره حالم بد شد استرس اومد سراغم باباتم رفته بود پايين تو ماشين چون ديگه جا نبود اونجا خلاصه رفتم داخل اتاق آقاي دكتر و برام تشكيل پرونده داد و منم آزمايشامو با سونو رو نشونش دادم و گفت اي بابااااااااااااااااااااااا از دست اي دكتر شاكري كه گفته بچه پسره و اينجا تو آزمايش نوشته دختره عجب آدميه وقتي مطمئن نيست براي چي ميگه چند روز پيشم يه خانمي اومده بود گفته بود دو قلو داره رفته اونجا بهش گفتن صد در صد بچتپسره و بعد دختر بودن گفت ميرم پدرشو در ميارم كلي خريد كردم گفتم اقاي دكتر به منم گفت كه برو خريدتو بكننننننننننننننننننننننننن خلاصه ديگه فهميدم بلههههههههههه شما دخمل مامان هستيييييييي شوكه شده بودم دخترممممممممممممممممممم بعد خانم بهبهاني باباتو صدا كرد و گفت بيا براي سونو ميخواي ببيني اونم اومد تو و رفت اونور منتظر شد تا من بيام بعدم آقاي دكتر گفت كه آزمايشاي دوران بارداريتو بده كه متاسفانههههههههه من هيچي نداشتم گفت هيچي آزمايش ندادي گفتم نهههههههههههه خانم بهبهاني هم گفت از دست اين دكترتتتتتتتتت واقعا كه خلاصه خيلي خوشحالم كه دكترمو عوض كردم خدارو شكر كه زود فهميدممممممممممممممم

خلاصه دكتر گفت برو بخواب براي سونو منم رفتم اونور به بابا گفتم كه ني ني دخملههههههههه اولش شوكه شد ولي بعدش كلي خوشحال شد ولي بازم از دكت رخواست تا جنسيتو بگه اونم سرتو ستون فقراتتو نشون داد بعد گفت بلهههههههههههه دخترههههههههههههههههههههههه عزيزم خوشحال شدمممممممممم وهم ناراحت چون توي اين مدت همش بهت گفته بودممممممم پسرمممممممم براي اين بوده كه اينقدر اذيتم  ميكردي احتمالاااااااااااااا ولي خيالت راحت از اين به بعدددددددد تو جيگر مامانو باباييييييييييييييييييييييييييي

رفتيم خونه مامان يو گفتيم بهش ماماني هم جا خورد ولي زودي گفت اشكال نداره مهم اينه كه سالمه خداروشكرررررررررررر بعد ياد اون روزا افتادم كه زار ميزدم و از خدا ميخواستم كه بچم سالم باشهههههه و خداروشكر كه همه چي خوب بود و تو عزيز دل مامان شدييييييييييييي خيلي دوستتتتتتت دارممممم

شب هم عمه هات ميخواستند بيان خونمون چون تولد بابا جونت بودددددددددد راستي منم هيچي براش نخريده بودمممممممممممم اشكال نداره به جتاش تو اومدي و سورپرايزش كردي ايشاله سال ديگه با هم براش يه چيز خوب مبخريممممممممممم  خلاصه بابا بهشون گفت كه ما خونه نيستيم خونه ماماني هستيم اونا هم اومدند اونجا آخه براي بابا يه تيشرت تنگ خريده بودند منم تا بازش كردند گفتم تنگه بابا جونتم گفت نه خوبههههههههه منم گفتم برو بپوش بعد رفت پوشيدو به حرف من رسيدند ولي بابات بچه پر  رو از رو نميرفت ميگفت خوبه منم گفتم اينقدر تنگ نميزارم بپوشي خلاصه قرار شد برن عوضش كنند

بعد ما بهشون گفتبم كه ني نيمون دخمله اولش باور نميكردند بعد عمه كوچيكت كل يناراحت شد و هي ميگفت دروغ ميگين و جندتا حرف بدم زد و بعد گفت حالا چيكار كنم كلي چيز براش خريده بودم گفتم ببر پس بده حالا انگار من گفته بودم برو بخر بعد گفتم من كه گفته بودم تا سونوي بعدي صبر كنيد ميخواستيد نخريد البته ميدونم چه چيزاي چرتي خريدن چون اصلا سليقه ندارند خلاصه كلي از دستش ناراحت شدم

حالا ميرن به مامان باباش ميگن اوناهم حسابيييييييييييييييييييييي قاطي ميكنند چون من گفته بودم به كسي نگين جنسيت ني نيمو اوناهم همه جارو پر كرده بودندددددددددددد خوبشون شدددددددددد قربونت برمممممممممم كه حال گيري كرديييييييييييييي

واي باباتم چون اسم پسرو من انتخاب كرده بودم همش ميگه اسم دخترمو خودم انتخاب ميكنم ميدونم ميخواد بره از اونا بپرسههههههههههههههههههههههه من از همين الان بگممممممممم خون و خونريزيههههههههههههههههههههه ههههههههههههههههههه شوخي كردم بابات خيلي جيگرهههههههه

من  فعلا پيشنهاد دادم النا و الينا كه هيچ كدوم مقبول نيفتاد

باباتم ميگه ساراااااااااااااااااااااااااااا

حالا 4 ماه وقت داريم كه يه اسم خوشگل برات انتخاب كنيمممممممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

نیلی
23 شهریور 91 9:06
ساراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

یادته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وقتی باردار شدی من بهت گفتم من احساس می کنم نی نی ات دختره
اصلا فکر کنم تو وبلاگت هم نوشته بودم.....
حای وقتی گفتی پسره بازهم من احساس می کردم دختره............
چه رابطه عاطفی ای پیدا کردم من با این دختر
تبریک می گم عزیزم


سلام عزيزممممممممممممممممم خوبي؟ آره گفته بودي بهم دخترههههههههههه كاش حرفتو گوش داده بودمممممممم جيگررررررر
واي از وقتي فهميدم دختره تازه حس مادري پيدا كردم خيلي حس قشنگيهههههههه ايشاله كه به زودي زود تجربش كنييييييييييييي عزيزمممممم خيلي چاكريمممممممم

نیلی
23 شهریور 91 9:07
نویسنده : نیلی 17 مرداد 1391 ساعت : 7:54 سلام عزیزم تبریک می گم بهت نمی دونم چرا من همش فکر می کردم دختره البته چون احساس می کنم مامانای مهربون دختر دنیا میارن خیلی اسم قشنگی انتخاب کردی یه مرد باشکوه و جذاب اسمش می تونه علی باشه دلم برات خیلی تنگ شده دوست دارم سلام نيلي جون خوبي عزيزم منم خيلي دلم برات تنگ شده بود هر روز ميام به وبلاگت سر ميزنم ولي ميبينم مطلب جديدي نزاشتي اميدوارم كه هميشه خوب و خوش وخرم باشي عزيزممممممممممممممممم مرسي كه اينقدر بهم لطف داري عزيزم
مامان جون نی نی
25 شهریور 91 12:09
این که خیلی هم خوبه منم نی نیم دخمل نازه اتفاقا باباها دخمل رو بیشتر دوست دارن خدا بهتون ببخشه فعلا که مثل ما دو به یک شدید به نفع خانمها خوشحال باش و از دوران بارداریت لذت ببر عزیزم هزارتا بوس برای دخمل ناز کوچولوتون
نرگسی
3 مهر 91 10:16
ای جونممممممممممممممممم که دختره .. ولی عجب دکتری بوده اصلا نمیشه اسم دکتر روش گذاشت .. خدارو شکر که سالمه عزیزم .. خدا چقدر دوست داره و نی نی هم چقدر تورو دوست داره و همش حال اونارو میگیرن ..