سیسمونی
سلام عزیزم دوباره سلامممممممممممممممممممممممم
یادم رفت بگم که بالاخره بابات زورش به من رسید و یکشنبه خانوادشو دعوت کرد و اونا هم تشریفشونو آوردند زیاد دلتو صابون نزن چیزی برات نیاوردند عزیزم البته میدونم که زیاد تعجب نکردی چون از قبل خودم آمادت کرده بودم جیگر طلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا و لازم به ذکر است که مامانی جون همه چی برات خریده و نیازی به خریدای اونا نداریم مگه نه فدات شممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
خلاصه ساعت 9.30 شب رسیدند و چایی خوردند و بعد یه کادو دادند و هنوز باز نکرده گفتند ستاپ باکسه منتظر بودند کلی هم ذوق بکنیم هر چند ماهوارمونو دوباره قطع کرده بودند و میخواستیم بریم یه دونه بخریم ولی دوست داشتم برای تو چیزی بیارن خلاصهههههههههههه ولش کن مامان جون بعد بابا بهشون گفت بریم اتاق شمارو ببینیم که اونا هم که داشتند از فضولی میمردند سریع رفتند تو اتاقت و دیدن و شروع کردند به مبارکه گفتن و و اینکه چقدر خوشگله و از این حرفا و همش میگفتند وای ما میخواستیم لباس بخریم ولی ترسیدیم کوچیک بشه یا بزرگ بشه میخواستم لباس ببافم وولی اندازشو نداشتم خلاصههههههههههه با این حرفا خودشونو تبرئه کردن باباتم هی میگفت به بابا نمیخواد بخرین یه موقع فکر کرده الان ننش میدوه بخره از بس که سادسسسسسسسسسسسسسسسس
خلاصه بی خیال بزا ریه چندتا عکس برات بزارم عزیزم امیدوارم ک از اتاقت خوشت بیاد هرچند که خودم از اینکه سرویس چوبتو یک رنگ خریدم پشیمون شدم ولی امیدوارم خودت خوشت بیاد عزیزم