دلتنگی
سلام عزیز دل مامان خوبی فدات شم؟
این چند روز اصلا حال و روز خوشی نداشتم همش با بابایی دعوا میکردیم نمیدونم من باردار شدم چرا بابات حساس شده منم که تا حالا فکر میکردم بابا جونت تو این مدت خوب شده بعد به این نتیجه رسیدم که نخیرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر ما چون همش خونه مامانی بودیم مامانی باعث شده بود من آرامش داشته باشم به اشتباه فکر کرده بودم بابا جونتون درکش رفته بالا ولی خب در اشتباه بودم این دو سه روز که رفتیم خونه خودمون اینقدر اذیت شدم و گریه و داد و بیداد کردم که داشتم از سردرد میمردم نمیشه به آقا بگی تووووووووووووووووووووووووو خیلی بد شده البته میدونم علتشو ولی خب چاره چیه باید تحمل کرد من حساس شدم باباتم از من حساس تر اشکال نداره عزیزم من دیگه همه چیو واگذار کردم به خدا و بهش گفتم فقط برای رضای تو دیگه هیچ کاری باهاشون ندارم وازش خواستم که بهم آرامش بده و فکرمو از اونا خالی کنه دیگه نیتونم زندگیمو به خاطر اونا خراب کنم دوست دارم خودمو بزنم به بیخیالیییی ایشاله که خدا کمکم کنه کم نیارممممممممممممممممممم تو هم منو تنها نزار جیگر طلاااااااااااااااااااا
دوست دارم بوس بوس