ملينا ملينا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

من و نی نیییییم

هفته 11

     اينم عكس ني نيه من تو هفته 11 الهي قربونت برههههههه مامان. سلام عزیزم امروز وارد هفته ١١ شدی عزیزم ایشالههههههههههه که همیشه سالم باشییییییی حال مامانی که همچنان بدههههههههههه دیگه دارم کم میارم میوه دوست نداری گفتم چشممممممممممم نمیخورم لبنیات نمیخورمممممممممم غذا کم میخورممممممممممممم مولتی ویتامین نمیخورممممممممم قرص نمیخورممممممممممممممم تنها امیدم به  آب بود که اونم داری تحریم میکنی ؟ دیگه دارم کم میارممممممم لذت یه لیوان آب خنککککککککککککککک مونده تو دلممممممممممممممممم ای خدا پس کی حالم خوب میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ توی این مدت هیچی از زندگی نفهمیدم دلم میخواد زودی تموم شه برممممممممم بر...
21 تير 1391

شكر گزاري

سلام ني ني جون خوبي عزيزم؟ امروز خداروشكر حالم خيلي بهتره عزيزممممممممممم يه چيزايي ميتونم بخورم مخصوصا آببببببببببببببببببببببببب قربونت برم ماماني... توي اين مدت كه خدا تورو به من داده عزيزم اينقدر حالم بد بود كه وقت نشد درست و حسابي از خداي مهربونم به خاطر دادن اين هديههههههههههههههه بزرگ تو زندگيم تشكر كنم تازه دارم مي فهمم خدا چه لطف بزرگي در حقم كرده تازه دارمممممم به بزرگي اين نعمتي كه خدا بهم داده پي ميبرم باورش برام سخته كه يه موجود يه فرشته كوچولو تو دل من داره رشد ميكنه خدايا چگونه ميتوانم به خاطر اين نعمتي كه به من دادي از شما تشكر كنممممممممم ولي از تمام وجود مي گويممممممممممم دوستت دارممممممم و بابت تمام چيزهايي كه تو...
20 تير 1391

شنيدن صداي نازت

سلام عزيز دل مامان خوبي فدات شمممممممممممممممممممم؟؟؟؟ وايييييييييييي نميدوني چقدر خوشحالمممممممممممممممممم آخه بالاخره موفق به شندين صداي ناز قلبت شدم عزيزم .................................. يكشنبه 11/4/91 ساعت 11:30 بعد از 2 ماه و نيم انتظار بالاخره تونستم صداي قلبتو بشنوم عزيزم ديروز وقت دكتر داشتم ساعت 10 رفتم خونه ماماني قرار بود با خاله مهسا بريم كه ديدم ماماني گفت خاله مهسا رفتهههههههههههههههههههههههههههههههه اونجا گفتم آخه چراااااااا؟ عزيزم فقط به خاطر اينكه حال من بد بود و نخوام اونجا منتظر بمونم زودتر رفته بود تا نوبتم شه زنگ بزنه من زودي برممممممممممممممممم بازمممممممممممم ازش ممنونمممممممممممممممم ايشالههههه هر چي از خدا ...
12 تير 1391

عزيز دل مامان

سلام عزيزم خوبي فدات شم؟ اين روزا روزاي سختي دارم فدات شم حال خوشي ندارم نگرانتم نميدونم تو با اين حال من حالت خوبه يا نه ؟ آخه هيچي نميتونم بخورم نگرانتم ميترسم يه موقع برات ضرر داشته باشه فدات شم هر چي ميخورم بالا ميارم دارم ديونه ميشم فكر ميكردم هر چي بگذره حالم بايد بهتر بشه ولي برعكس حالم خيلي بد ميشه از خدا ميخوام كه هميشه نگهدارت باشه .   شنبه تو سركار حالم زياد خوب نبود ولي يه جورايي تحملش كردم رفتم خونه ماماني ساعت 6 حالم از اين رو به اون رو شد تا حالا اينجوري نشده بودم تازه فهميدم حال بد چي هست  خيلي بد بود تا ساعت 10 تحملش كردم هر چي ميخورم سريع حالم بد ميشد نمي خوردمم ضعف ميكردم خيلي گشنت بود مونده بودم چيكار كنم ما...
5 تير 1391

نی نیه ناز و جیگری

سلام عزیز دل مامان خوبی فدات شمممممممممممممممم وای نمیدونی از وقتی اومدم دیدمت دل تو دلم نیست  فدات شم همش یادت میوفتم عزیزم همش عکسی ا زسونو گرفتمو میزارم جلوم نگاهت میکنم فدات .................... پنجشنبه ١/٤/٩١ ساعت پنج ونیم با صدای زنگ مامانی از خواب بیدار شدم و سریع بابارو بیدار کردم که پاشو دیر شد باید بریم سونو گرافیییییییییییییییییییییییییییییییی بابا هم زودی بلند شد و با هم رفتیممممممم برای دیدنت لحظه شماری میکردم عزیزم وایییییییییییییییییییی که چقدر جیگر طلا بودی آقای دکتر گفت نی نی سالمههههههههههههههههههههه بیا ببین چه تکونایی میخوره وروجک واییییییییییییییییییی اینقدر نگات کردمممممممممممممممممممممم ولی سیر نمیشدم عزیزم الا...
3 تير 1391

سونو گرافی

سلام جیگر طلا خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟ شنبه ٢٠/٣/٩١ به خاطر اینکه حالم بد بوددد نیومدم سرکار یه ذره بهتر شده بودم ولی بازم زیاد نمیتونستم چیزی بخورم عزیزم امیدوارم که تو با این نخوردن های من ناراحت نباشی و اونجا حسابی به خودت برسی عزیزمممممممممممممممممممممممممممممممممممم بالاخره روزی که باید میدیدمت فرا رسید با هزاررررررررررررر امید اومدم ببینمت خانمه گفت که باید آب بخوری وای اصلا نمیتونستم بخورم میترسیدم حالم بهم بخوره ولی بالاخره بعد ار نیم ساعت وقتش شد کهبیام ببینمت به بابایی هم گفته بودم ÷شت در وایسه صداش کردم بیاد تو ببیندت ولییییییییییییییییییییییییی من خودمم موق به دیدنت نشدم فقط یه لحظه دیدمت اونم به خاطر اون آقا دکترههههههه...
21 خرداد 1391

وروجک مامان

سلام عزیز دل مامان خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قربونت برم که دوست داری مامانو اذیت کنی هر روز مدلش عوض میشه فدات شمممممممممم ٥ شنبه همه چیز خوب بود خاله مهسا برای قبولی صبا ( دختر خاله جونت) یه جشن کوچولو گرفته بود و منم تا تونستم خوردم و همه چی عالی بود و هیچ مشکلی نبود شبم رفتیم پارک که اونجا بوی قلیون بهم خورد حالم بد شد سردرد گرفتم شدید و زود رفتیم خونه تا صبح خوابیدمممممممممممممممم و همه چی از جمعه شروع شد در ضمن با بابا جونتم قهر کرده بدم چون چهار شنبه براش شام درست نکردم اونم الکی باهام قهر کرد حتی جمعه صبح هم نیومد دنبالم منم با اون حال بدم برای اینکه کسی بو نبره با هم قهریم صبح تا همه خواب بودند پاشدم رفتم خونههههههههههههههههههههه و...
21 خرداد 1391

بازم یه نی نیه دیگه داره از دست میره

سلام عزيز دل مامان خوبي عزيز دل مامان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اميدوارم كه هميشه خوب خوب باشي هم تو هم تمام ني نياي دنيا آخه از دست دادن شما فرشته هاي نازنين خيلي سختههههههههههه بازم يه ني ني ديگهههههههههههههههههه ميخواد از پيشمون برههههههههههه تروخدا براي نيني دوست جونم مهديه جون كه از دوران دبيرستان با هم دوستيم كلي برنامه ريزي كرديم با هم مامان بشيممممممممم و با هم مامان شديم ولي حالا اون متوجه شدههههههههههه كه اين بارم ني نيش بايد سقط شهههههههههه دعا كن عزيز دل مامان كه امروز رفت دكتر بگه مشكلي نيست آخه مگه يه مادر چقدر تحمل داره چه جوري با اين موضوع بايد كنار بياد بعد از 2 سال از گذشت سقط اول تازه خودشو راضي كرده بود كه دوباره مامان شه كلي همممممممممم...
17 خرداد 1391

حالت تهوع

سلام عزيز دل مامان خوبييييييييييييييييييييييييييييييييييييي؟ شما كه فكر كنم خوب باشييييييييي چون حسابي داري شيطوني ميكني كه حال مامان زياد خوب نيست خيلي خوشحالم كه بالاخره داري خودي نشون ميدي به مامانننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن خيلي دوست دارم عزيزمممممممم ديروز 15/3/91 حال ماماني خيلي بد بود هر كاري ميكردم حالت تهوعم خوب نميشد از اين ناراحت بودم كه نمي تونم چيزي بخورممممممممممممم و اينكه نكنه مشكلي برات پيش بياد عزيزم به خاطر همين زنگ زدم به بابايي بياد منو ببره دكتر كه اونم سريع مرخصي گرفت و اومد رفتيم آقاي دكترم برام سريع سرم نوشت و قرص و شربت كه من هيچكدومشو نخورم چون ميترسم برات ضرر داشته باشههههههههه ولي امروز چون ...
16 خرداد 1391

دکتر

سلام عزیز دل مامان خوبی عزیزم؟ بالاخره بعد از کلی انتظار ٩ خرداد رسید و من باید میرفتم دکتر به این امید که حتما صدای قلبتو میشنومممممممممممم!!!!!!!!!!!!!!!!!! سه شنبه ٩/٣/٩١ وقت دکترداشتم برای ساعت ٤  که ساعت ٣ حاضر شدم برم که خاله مهسا گفت منم باهات میام من کلی نههههههههههههه اوردم ولی قبول نکرد تنهایی برم آخه بابا جون رفته بود سرکار و من خونه مامانی بودم خلاصه ساعت ٣:٣٠ با خاله جون رفتیم دکتر واییییییییییییییییی نمیدونی چقدر شلوغ بود عزیزم ولی چاره چی بود باید تحمل میکردم ساعت ٦:٣٠ بالاخره نوبت من شد سرم حسابی درد گرفته بود هیچی هم با خودم نبرده بودم بخورم وقتی هم که رفتم  داخل اتاق دکتر اصلا دیگهحال نداشتم ازش چیزی بپرسم خلاص...
10 خرداد 1391